tabasom

آدمیستـــــــ دیگر ...

یک روز حوصله هیچ چیز را ندارد!

دوست دارد بردارد خودش را بریزد دور ..!

 
"زنده یاد حسین پناهی"

نوشته شده در جمعه 91/6/17ساعت 10:4 عصر توسط نظرات ( 2 ) |

زن که باشی،
عاقبت یک جایی، یک وقتی به قول شازده کوچولو

دلت اهلیهِ یک نفر می شود!...
و دلت،

برای نوازش هایش تنگ می شود؛ حتی برای نوازش نکردنش!
تو می مانی و دلتنگی ها،
تو می مانی و قلبی که لحظه های دیدار تندتر می تپد. سراسیمه می شوی،
بی دست و پا می شوی، دلتنگ می شوی،
دلواپس می شوی،
دلبسته می شوی؛
و می فهمی،
نمی شود "زن" بود و عاشق نبود...


دست خودت نیست
زن که باشی
گاهی دوست داری
تکیه بدهی...پناه ببری...ضعیف باشی
دست خودت نیست
زن که باشی
گهگهاه حریصانه بو میکنی دستهایت را
شاید عطر تلخ و گس مردانه اش
لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد


دست خودت نیست
زن که باشی
گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی
و قناعت می کنی به رویای حضورش
به این امید که او خوشبخت باشد
دست خودت نیست
زن که باشی
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی.


نوشته شده در سه شنبه 91/6/14ساعت 10:0 صبح توسط نظرات ( یک ) |

قلب من مثل دست من است.


دستهایم آلوده به شکستن قلب کیست؟


که قلبم تاوان آن را پس می دهد...


نوشته شده در سه شنبه 91/6/14ساعت 9:21 صبح توسط نظرات ( بدون ) |

همیشه از فاصله ها گله می کنیم


شاید یادمان رفته که در مشق های کودکی


برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود


نوشته شده در دوشنبه 91/6/6ساعت 12:6 صبح توسط نظرات ( بدون ) |


Design By : Pichak

دریافت همین آهنگ