و چقدر خسته شدم ... از سکوت و خستگی ، از یک عمر دل شکستگی ، از دنیا دنیا دوندگی ، همه هم بی حاصل !! و زندگی ام را از این پس به انتظار می سپارم ... انتظار یک مرگ ، یک مرگ پُر آرامش . از آن همه زندگی پُر خروش ، از آن من ِ پر جنب و جوش ، مانده ست روحی خَموش !! نوش دارویی پس از مرگِ دلم میدهد بر دستم او ... عشق من مرحوم شد ، قلبم سپرده به خاک سرد شد ، با دستِ فراموشی ! روزه عشق گرفته بودم ، اذانِ جدایی سر داد . معجونِ دلتنگی را در گلویم یافتم ، روزه ام باطل شد ... و حالا این منم ... من و یک دنیا عشق مُرده من و یک نگاهِ درمانده من و یک من ِ بی شباهت به من !! من و یک عمر غم ... یک غمِ بدونِ مرهم... من و یک بغض ِ بزرگ من و یک آهِ بلند و منی به وسعت بی حس بودن . وان صدایی که به من میگوید : زندگیِ زندگی ات چمدان به دست از در ِ قلبت خارج شد ، تو پس چرا هنوز زنده ای ؟؟
Design By : Pichak |